****

*** تنهای دل خسته - حرف خودمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


حرف خودمونی

یا فاطمه قربان آن آه دلت      سوزم به سوز قلب چون آیینه ات  

قربان اشک چشم چون دریای تو            ای جان فدای سینه بشکسته ات

جانم فدای صورت نیلی تو                   قربان شرم مرتضی از چهره ات

ای آنکه پهلویت به راه حق شکست          قربان دست تازیانه خورده ات

آتش زدند از پشت در بر زلف تو            وآتش گرفت از درد سیلی همسرت

هم جسم ما هم مال ما هم اهل ما             هم جان ما قربان جان خسته ات

از دامن مولا جدا شد دست تو                مپسند دستم را جدا از دامنت

خاک رهت را خاکیش افزون مبین           سوگند بر آن محسن شش ماهه ات

                                          حمید احمدی جلفایی    


نوشته شده در دوشنبه 92/1/19ساعت 1:36 عصر توسط تنهای دل خسته نظرات ( ) | |

سلام خوبید ؟ یه سئوال البته در جامعه ما که کمند ولی بعضی وقتها ,

 سالی یه بار فرض کنید برای خرید رفتید بازار

 بعد همین جوری چشمتون به بعضی از خانمها می افته

 که اگه یهو صورتشون را ببینی میگی بسم الله بسم الله .

 حالا اگه دختر خانم باشه که من نمی دونم چرا اینقدر خودشون را خوب ویترینی می کنند .

 ولی برام سئوالی که پیش اومده اینه

بعضی از خانمهای متاهل

که یه شخصی که دور از جون آقایون مرد هستند

 وهمراهشون هستند چطور می تونند این طور وارد اجتماع بشند ؟

هنوز نفهمیدم علتش چیه ؟؟؟؟؟؟؟ تقصیر از خانمه یا آقا ؟؟؟؟؟؟


نوشته شده در پنج شنبه 92/1/15ساعت 10:27 صبح توسط تنهای دل خسته نظرات ( ) | |

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه .

دم عیدی همه کارهام مونده وهنوز درست وحسابی خونه تکونی نکردم .

هرچند وقت کمه اما می خواستم یه مطلبی را بنویسم که چند وقته ذهنمو درگیر کرده .

اگر احیانا کارهاتون مونده میتونید نخونید .

هر چند همین جوری هم بدون گفته من نمی خونید ولی این از اجازه ؛بگذریم .

 حتمابرای شما هم اتفاق افتاده ؛

 یه وقتهایی کلافه هستید ونمی دونید چکار کنید .یه وقتهایی هم دلتنگید ونمی دونید چکار کنید .

همه برای خودمون یه محدوده ای داریم .یه حریمی .

 حریمی که وقتی حتی خیلی دل تنگ میشیم اجازه نمیدیم هرکسی وارد حریم شخصی ما بشه .

شما را نمی دونم ولی من گاهی می بینم یا می شنوم که بعضی از افراد برای خودشون وبرای دیگران ارزش وحریمی قائل نیستند وبه خودشون اجازه می دند هر کاری که مطابق میلشون هست انجام بدند .

شرمنده که دم عید دارم این حرفها را میزنم .

ولی فکر میکنم برای نو شدن فقط لباس نوو خونه تکونی واین حرفها کافی نیست .

 فکر نکنید دارم نصیحت میکنم .

شاید نوشتن این مطلب برام سخت باشه ونتونم درست مطلب را بیان کنم

 و لی خیلی دوست دارم همه سال نو را با دید نو آغاز کنیم

 حتی اونایی که برای خود ودیگران ارزش وحریمی قائل نیستند .

چشمها را باید شست جور دیگری باید دید

وبعضی از لحظه ها نباید دید و باید مراقب تیرهای شیطانی بود .

سال خوبی داشته باشید.


نوشته شده در پنج شنبه 91/12/24ساعت 11:4 صبح توسط تنهای دل خسته نظرات ( ) | |

با اینکه خونه دار بود, براش سخت بود صبح زود بیدار شه . فقط صبحونه آماده میکرد و می خوابید .آخه پسرش مدرسه می ره . شوهرش هم کارمند اداره است وباید زود بره سره کار . گفتم صبحونه . اگه خیلی مفصل میشد نیمرو بود وگرنه نون پنیر.

بعضی روزهام باید بره کلاس البته کلاسش بعد از ظهره کلاس قرآن میره .رو زایی که کلاس میره کمی زودتر بیدار میشه10 تا5/10 دیگه بیداره .

این هفته نمی دونست کلاس تشکیل میشه یا نه . از خواب که بیدار شد, یه زنگ زد موسسه.

آقای سعیدی: الو

زهره خانوم: الو سلام .صبح بخیر .

آقای سعیدی: سلام .ظهرتون بخیر الان که دیگه نزدیک ظهر .

زهره خانوم : آقای سعیدی من امروز سحر خیز بودم زیاد سخت نگیرین .

خلاصه یه ده دقیقه با همین حرفها می گذره تا بالاخره بپرسه ظهر کلاس هست یا نه .

 امروز هم کلاس دارند وضمن تمرین تجوید یکی از دوستان تفسیر چند آیه که تمرین داشته را باز گو می کنه . چند آیه اول سوره نور هست ودر مورد زنا واحکام مربوط به اونه . توضیحاتی میده که نشونه اهمیت مطلبه. خانوم حمیده میگه در تفسیر امده که:

گناه زنا همطراز گناه شرک است ، چرا که در بعضی از روایات نیز وارد شده که شخص زناکار در آن لحظه ای که مرتکب این عمل می شود از ایمان باز داشته می شود ( قال رسول الله (صلی الله علیهوآلهوسلّم) ... لا یزن الزانی حین یزنی و هو مؤمن و لا یسرق السارق حین یسرق و هو مؤمن فانه اذا فعل ذلک خلع عنه الایمان کخلع القمیص ) : شخص زناکار به هنگامی که مرتکب این عمل می شود ، مؤمن نیست ، و همچنین سارق به هنگامی که مشغول دزدی است ایمان ندارد ، چرا که به هنگام ارتکاب این عمل ، ایمان را از او بیرون می آورند همانگونه که پیراهن را از تن !

خلاصه دوستش همین طور که از روی آیات می خونه وتوضیح میده یکی ازبچه ها میگه خانوم حمیدی چرا همه جا وقتی در مورد یه عمل خلاف فرضا دزد ی در قرآن مطلب میاد اول مذکر وبعد به صورت مونث بیا ن شده ولی در مورد زنا اول به صورت مونث وبعد مذکر بیان شده ؟

خانم حمیدی میگه در تفسیر اومده:

- چرا زانیه مقدم ذکر شده ؟

بدون شک این عمل منافی عفت از همه کس قبیح است ، ولی از زنان زشت تر و قبیحتر است ، چرا که آنها از حجب و حیای بیشتری برخوردارند ، و شکستن آن دلیل بر تمرد شدیدتری است .

از این گذشته عواقب شوم این امر گرچه دامنگیر هر دو می شود اما در مورد زنان ، عواقب شومش بیشتر است .

این احتمال نیز وجود دارد که سر چشمه وسوسه این کار بیشتر از ناحیه آنها صورت می گیرد و در بسیاری از موارد عامل اصلی محسوب می شوند .

مجموع این جهات سبب شده که زن آلوده بر مرد آلوده در آیه فوق مقدم داشته شده است .

ولی زنان و مردان پاکدامن و با ایمان از همه این مسائل برکنارند .

همین طور که سر کلاس در مورد این مسئله بحث پیش می رفت , زهره خانوم پیش خودش می گفت: آخه ما که داریم قرآن می خونیم و مثلا مسلمونیم نمی شد یه آیه ی دیگر وتفسیر کنید که یکم بدردمون بخوره . اینا مال زمون پیامبره که درموردش نمی دونستند ما که الان دیگه می دونیم چه لزومی داره بگین .خلاصه توی همین فکرها بودکه کلاس تموم شد . دوستان از هم دیگر خداحافظی کردن وهر کس راهی خونه شد . زهره خانوم توراه منزل با هرکس که آشنا بود احوالپرسی می کرد . سر راهش به مغازه سوپری رفت تا خرید خونه را هم انجام بده واز اونجایی که خیلی خوش برخورد بود باز با صاحب مغازه احواپرسی واحتمالا شوخی .....

موقع اذان مغرب وقتی نمازش را می خوند دائم حواسش به تفسیر آیه ها بود و اینکه گفتن این حرفا لزومی نداره دیگه همه اینارو می دونند . نمازش که تموم شد . انگار بدنش سرد شده بود . احساس می کرد داره یخ می زنه انگار تو ذهنش این حرفا زده میشد : تو که می دونی بعد از این همه وقت پس چرا با هر که برسه شوخی می کنی توکه ادعا داری فکر می کنی که حتما باید گناه بزرگ انجام بدی . خیلی راست میگی مراقب زبونت باشه حالا که همه چیز رو میدونی .

این فکرا ذهنشو بدجور درگیر کرد .گفت وای من که از همه چیز غافلم .

بله زهره خانوم امان از دل غافل.


نوشته شده در چهارشنبه 91/11/25ساعت 12:12 عصر توسط تنهای دل خسته نظرات ( ) | |

سلام یه کوچولو شعر گفتم که امیدوارم روح نیما یوشیج وامثالهم خیلی ناراحت نشن .

یه نظر بدین اصلاح میشه .ممنون

دل من دریا نیست

دل من؛ قلک کوچکی ازتنهایی است

خون اندر دل من سیه ومردابی است

دوست  دارم رخ این دل ترکی بردارد

خشت آن را شکند وبه دریای صداقت بزند .

دل من پی یک طوفان است

موج را می طلبد

دوست دارم دل مردابی من ؛ رود شود  

تا به آن نور حقیقت برسد .

دل من دریا نیست قلک کوچکی از تنهایست

قطره ی گمشده ای از دریا ست.

دل من دریایی است.


نوشته شده در شنبه 91/10/9ساعت 11:11 صبح توسط تنهای دل خسته نظرات ( ) | |

 

سلام .

امروز برنامه مختارنامه را دیدم .شاید این چندمین باری بود که این قسمت را می دیدم .

اما باز مثل همیشه تاثیر گزار بود.

سال گذشته که این فیلم پخش شد سئوالات زیادی برایم پیش می امد .

حتی امسال هم ذهنم را درگیر می کرد .

یادمه امسال که پخش شد بخصوص قسمت آخرش

اون لحظه ای که پسران زبیر سر هفت هزار عراقی رابریدند .

درک این لحظه واقعا برایم سخت ومشکل بود .

اینکه افرادی که زمانی سردار اسلام بودند

 حتی در رکاب حضرت علی (ع) بودند وجانباز وفدایی اسلام ,

 امروز به این راحتی فریب خورده وخود را به دشمن تسلیم می کنند .

 از شما چه پنهان برای چندمین بار که این فیلم را دیدم باز این سئوال در ذهنم بود

 تا اینکه صحبتهای هرکدام در موقعیت های مختلف برایم معلوم می کرد

که شاید آنها در رکاب اسلام بودند اما هرکدام نقطه ضعف های خود را داشتند

وهمین نقطه ضعفها باعث انحرافشان می شد .

حتی ابراهیم مالک نیز که می خواست نام پدرش را زنده کند .

نتوانست نام خود را در لحظه آخر جزء افراد ثبت کند

 به قول مختار که به او گفته بود

 مالک نامش زنده است ما باید کاری کنیم که نام خودمان زنده باشد .

امروز به این فکر می کردم که ماهم واقعا غربال می شویم

تا درست وحسابی امام زمانمان از ما راضی باشند

و

باچهره هزار رنگ زندگی ولشکر مجهز شیطان به انواع وسوسه وفریب,

شاید با دعای خیر خود امام زمان بشود حداقل زیاد شرمنده نباشیم

امید وارم این طور باشد .

خداعاقبتمون را بخیر کند .


نوشته شده در یکشنبه 91/10/3ساعت 8:43 عصر توسط تنهای دل خسته نظرات ( ) | |

هنوز یادم هست وقت سحر به خانه شان رفتم .

آنها هم برای خوردن سحری بیدار شده بودند .

اما ...

اما هیچ کس نمی توانست سحری بخورد .

یکی می گفت مادر مادر نگذاشتی از ت حلالیت بخوام مادر .

مادر نگذاشتی محبتت را ....

مادر بیدارم کردی چرا خوابیدی مادر .

هنوز صدای مادر مادرشان در گوشم هست .

وامروز صدای دیگری بود

بابا چرا رفتی..........

روحشان شاد

 

 

 

 


نوشته شده در جمعه 91/9/3ساعت 6:5 عصر توسط تنهای دل خسته نظرات ( ) | |

خیلی میخوامش . 

 دیدنش وقتی یه گوشه آروم میشینه ونقاشی میکشه  برام لذت بخشه.

 وقتی با بچه های همسن وسالش بازی میکنه میخوام حسابی بوسش کنم .

 خیلی دوسش دارم جگر گوشمه .

اون لحظه ای که آرومه ، سرو وصدایی ازش نمییاد ،

 وقتی میرم پیشش میبینم داره روی دیوار نقاشی میکنه ومن ووواااااااااااییییییییی L

 کلی دعواش میکنم ، گریه میکنه وباز مییاد پیش خودم ، درسته دعواش کردم ولی باز خیلی میخوامش .  L  

حتی اون لحظه ای که با قلم روی دیوار کنده کاری میکنه ومن دوباره وووااااااااییییییی  L

 تمام لحظه ها دوسش دارم .

نمی تونم بگم :

چون دیوار رو نقاشی کرده ، چون دفترشو پاره کرده ، چون روی فرش آب رنگ ریخته

 دیگه دوسش ندارم .

نه نمی تونم بگم بازم دوسش دارم ، ولی

ولی ازش دلگیرم

برام سخته ببینم این کارا روانجام داده .

گفتم سخته ......

خداجونم برای تو چطور ،

برای تو سخت نیست ، سخت نیست ببینی بنده ای که بهش افتخار میکنی .......

روم سیاه ،

نمی خوام ولی چیکار کنم ،غیبته خودش به زبون مییاد .

میدونم تهمته ولی نباید کم بیارم تازه باپیاز داغ اضافی .....

دروغ نگم کارم پیش نمیره.

خداجون گفتم که روم سیاه .

میدونم گفتن کافی نیست ولی.....

ولی از بابت یه چیز خیالم راحته .

میدونم هنوز دوسم داری.

خداجون کمکم کن حالا که اینقدر دوسم داری منم شرمندت نباشم .

خداجون کمکم کن .

خداجون دوست دارم باهمه بدیهام .

امشب صدام کن نذار بی معرفت باشم .

 


نوشته شده در سه شنبه 91/5/17ساعت 11:47 صبح توسط تنهای دل خسته نظرات ( ) | |

سلام آقا جان .

نمی دانم بهانه مرا ترک نمی کند یا من دست از او نمی کشم .

 به هر بهانه ای  به یاد شما می افتم .

 یاد صحن وسرایتان .

 صدای ثانیه شمار ساعت دلم را می برد به گوشه صحنتان .

 روبروی گلدسته هاآنجا که وقت سلام ، دقیقا روبروی ضریح زبان سلام نداده دل  می لرزد.

 آقاجان دلم برای صحن وسرایت تنگ شده است .

آقا جان ، شبهای احیا نزدیک است  میشود وقت سلام ، دل من نیزروبروی گنبد طلاییت بلرزد .

یا امام رئوف می خواهم تقدیرم را با نگاه عنایت تو رقم بزنم .

دعایم کن . دعایم کن  


نوشته شده در شنبه 91/5/14ساعت 1:14 عصر توسط تنهای دل خسته نظرات ( ) | |

کاشکی مرتضی از این دزدهایی بودی که تونل می زدند تا برند بانک رو سرقت کنند........

مرتضی دزدی برای کار خیره برای گناه که دزدی نمی کنی ........

آخه چرا نشستی برنامه می بینی یه فکری بکن...........

یادش بخیر نمی دونم تو زندگی ، یعنی الان اگه تو زندگی به یکی بگن بچه دار نمی شی ، چکار می کنه ولی ،

ولی تا اونجایی که من یادمه قبلا که دکتر این رو به خانمی می گفت، همه می گفتن امیدت به خدا ،

همه امیدشون به خدا بود ، اگه بچه ای می دیدند از خدا می خواستن که خونه اونا روهم روشن کنه .

چند سالی صبر می کردند وتوکل ،

بعد چند سال به فکر دوا ودرمون می افتادن بعد از کلی دوا درمون ، اگر نتیجه ای نداشت تازه به فکر اینکه بچه از بهزیستی و شیر خوارگاه تحویل بگیرن می افتادن .

خیلیهام وقتی این کار خیر رو انجام می دادن، خدا صاحب اولادشون می کرد .به پاس کار خیرشون .

حالا تصور کنید یه خانمی که تازه فهمیده بچه دار نمیشه . داره افسردگی می گیره . بعد افطار پای تلوزیون .

من بچه می خوام مرتضی هر شب به یه نوعی .

 تا آخر رمضان جگر خانم آتیش می گیره یا .....

یا لابد پیش خودش میگه کاشکی شوهرم یه دزد درست وحسابی بود ..........

خدایا اگه ما ها نمیفهمیم چکار می کنیم سخت نگیر ،

 دلمون به این خوشه که تو کارتو خوب بلدی ...........


نوشته شده در دوشنبه 91/5/9ساعت 10:26 صبح توسط تنهای دل خسته نظرات ( ) | |

<      1   2   3      >

:قالبساز: :بهاربیست:

 آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - قالب وبلاگ ****** **

**

**