****

*** دیروز هم خونشون شلوغ بود..... - حرف خودمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


حرف خودمونی

یه چند سالی از سفر حجشون می گذره . خوب یادمه استقبالشون چقدر شلوغ بود . همه خوشحال از دیدنشون . نگاه بچه ها پر از روشنی بود .همه خوشحال . دلشون روشن از اومدن بابا ومامان . :)

الان هم دیگه شدن حاج آقا و حاجیه خانم .

 شلوغی خونشون با شادی بود وهمه لبخند به لب می خواستن که از مکه وطوافشون تعریف کنند.

 یادش بخیر. چه زود گذشت واقعا یادش بخیر .

اون روز که رفتم خونشون شلوغ بود ، بعد از احوال پرسی از گوشه اتاق با فاصله می شد ببینمشون . یادم یه روز دیگه هم از دور دیدمشون .البته نه زیاد دور . روبروی در خونشون نشسته بودند.

متوجه شدم دارند به دعای کمیل گوش میدند . آخه دعا تو پارک محل برگزار شده بود ، نمی تونست تا اونجا بره ، پاهاش نا نداشت ، دیابت اذیتش می کرد .

دیروزهم رفتم خونشون .دیروز نه از نزدیک ، نه از دور ندیدمشون .

 دیروز هم خونشون شلوغ بود . ولی ،

ولی دیروز دیگه کسی نمی تونست باهاش احوالپرسی کنه .

فرقی نمی کرد کدوم گوشه اتاق بشینی یا توی کدوم اتاق بری .

هر جا که نگاه می کردی جای خالی مادر بود .

دیروز بچه ها صدای اذان صبح را در حالی می شنیدن که مادر در حال وداع بود.

دیشب بچه ها نمازشون را درحالی می خوندند که دیگر مادر نبود.

دیروز همسایه ای رفت که مادر بود .

امروز فرزندی مونده که یتیم شده.

شادی روح حاج فاطمه محمدی نیا صلوات .

 

 اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم


نوشته شده در شنبه 91/5/7ساعت 9:58 عصر توسط تنهای دل خسته نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:

 آپلود عکس - شبکه اجتماعی فیس نما - قالب وبلاگ ****** **

**

**